سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان کوتاه پارسی
 

در هنگام ورود به پارک، راهنما توضیحاتی مقدماتی درباره ی موجودات حاضر در آن جا ارائه داد و گفت که تمامی موجودات این پارک شبیه سازی شده اند. بازدیدکنندگان نیز سرشان را به نشانه ی تأیید مدام تکان  می دادند و آهسته به سمت جلو گام برمی داشتند. راهنما جلوتر از همه حرکت می کرد و به همین خاطر زودتر از همه به اولین قفس رسید. گروه بازدیدکننده هر چه جلوتر می آمدند، دهنشان بیشتر باز می شد. داخل قفس بزرگ اولی، موجود عظیم الجثه ای با گردن درازش ، مشغول خوردن علف هایی بود که برایش ریخته بودند. راهنما از زندگی این موجودات سخن گفت:" دایناسورها به مدت صد و شصت میلیون سال حاکمان مطلق زمین بودند. آن ها سرانجام در اثر شهاب سنگ بزرگی که بر زمین اصابت کرد و جو زمین را تغییر داد از بین رفتند." گروه غرق حیرت دایناسور غول پیکر بودند که راهنما ده ها متر دورتر، کنار قفس دوم ایستاده بود و آن ها را به تماشای آن قفس فرا می خواند. گروه سخت مشغول عکس گرفتن بودند و بالاخره بدون این که از دایناسور نگاهشان را بردارند به قفس دوم رسیدند.

داخل قفس دوم، موجودی شبیه فیل در حال قدم زدن بود. عاج طویل و پیچداری داشت و بدنش یکسره از پشم پوشیده شده بود. راهنما رو به افراد حاضر نمود و گفت:" این حیوان خیلی شبیه فیل های امروزی است. آن ها حدود صدها هزار سال پیش منقرض شدند. انقراض آن ها به خاطر تغییرات آب و هوایی بوده." ماموت خرطومش را بالا برد و نعره ای سرداد، بعد سرش را پائین گرفت و مشغول خوردن شد. ماموت نتوانست همچون دایناسور گروه را مات و مبهوت کند. زیرا هم ظاهرش تکراری بود و هم جثه اش به دایناسور نمی رسید.

گروه خیلی زود از ماموت دل کندند و خود را به قفس بعدی رساندند. موجود قفس بعدی خیلی کوچک تر از ماموت بود ولی با این حال گروه را خیلی تحت تأثیر قرار داد. موجود زندانی در گوشه ی قفس نشسته بود و خیره به چشم های تک تک افراد گروه می نگریست. او تمام بدنش را با برگ پوشانده بود. راهنما آهی کشید و توضیحاتش را آغاز کرد: " این موجود برخلاف دو مورد قبلی روی دو پا می ایستاده و در دوران خود، کامل ترین موجودات بوده است. این موجودات از هوش سرشاری برخوردار بوده اند و به مدت چندین هزار سال حاکمان بی چون و چرای سیاره ی خود بوده اند. مهم ترین خصوصیت آن ها عدم ترحم بود. آن ها نسبت به هیچ کس و هیچ چیز ترحّم نداشتند؛ نه موجودات دیگر، نه گیاهان، نه همنوعان و نه خود سیاره ی زمین. به همین خاطر، آن هاخود به دست خود از میان رفتند و تیشه ی انقراض بر ریشه ی خود زدند." گروه مشتاقانه به حرف های راهنما گوش سپرده بودند و همزمان فیلم و عکس می گرفتند. ناگاه یکی از میان گروه فریاد زد:" چشم هایش" جمعیت به چشم های او چشم دوختند. قطره های اشک از گوشه ی دیدگانش جاری بود؛ انگار که حرف های راهنما او را منقلب کرده باشد. لحظاتی بعد او طاقت نیاورد و با یک حرکت برخاست و از جلوی چشم حضار دور شد.

سنخواست- 16/3/1393


[ شنبه 93/3/24 ] [ 11:17 عصر ] [ سانیار امینی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 108545